نیلوفر

باران نیلوفر

سلام دوستان نیلوفر هستم از اینکه به وبلاگ خودتون سر زدید خوشحالم , نظرتون واسم خیلی مهمه پس یادتون نره mer29+1

از مرز خوای می گذشتم


سایه تاریک یک نیلوفر


روی همه این ویرانه فرو افتاده بود


کدامین باد بی پروا


دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟


در پس درهای شیشه ای رویاها


در مرداب بی ته آیینه ها


هر جا که من گوشه ای از خودم را مرده بودم


یک نیلوفر روییده بود


گویی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت


و من در صدای شکفتن او


لحظه لحظه خودم را می مردم


بام ایوان فرو می ریزد


و ساقه نیلوفر بر گرد همه


ستونها می پیچد


کدامین باد بی پروا


دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟


نیلوفر رویید


ساقه اش از ته خواب شفافم سر کشید


من به رویا بودم


سیلاب بیداری رسید


چشمانم را در ویرانه خوابم گشودم


نیلوفر به همه زندگی ام پیچیده بود


در رگهایش من بودم که


می دویدم


هستی اش درمن ریشه داشت


همه من بود


کدامین باد بی پروا


دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:نیلوفر,ساعت18:5توسط نیلوفر | |